دختر ناز کلاس دومیم
سارا جون عزیز دل مامان الان که مدرسه هستی دلم واست ضعف رفت گفتم بیام چند کلمه ای واست بنویسم از دلتنگی در بیام. داداشی هم خوابه هرچند چند دقیقه دیگه از راه سربرسی در حالی که کیفت هنوز رو پشتته اول داداشی و بیدار میکنی. بعداً هم میزنی زیر قولت و شلوار و مانتو و مقنعه و کیف و کاپشن و شال و کلاه و هرکدوم یه جا میندازی و داداشی که خواب آلو هم هست و بغل میکنی و بدو بدو راه میری. نمیدونم از دست این کارها باید غصه هم بخورم یا نه ولی چون میدونم دیگه تکرار نمیشن به فال نیک میگیرم و با هم میخندیم. اما این بابا هست که همیشه بهت میگه عجب عهد نامه ای با مامان به تصویب رسوندین دریغ از اجرا کردن یه بندش. چند روزی هست ریاضی هات و خوب انجام میدی و راه ا...